در خلاصه داستان سریال بازیچه چنین آمده است که «ته جونگ» مردی آرام و نجیب است که به اشتباه به جرم هولناکی زندانی می‌شود. او به زودی درمی‌یابد که فردی مرموز به نام «یو هان» نقشه سقوطش را طراحی کرده است. حالا ته جونگ، با آتشی از انتقام در دل، تصمیم دارد یو هان را به سزای اعمالش برساند.

در خلاصه داستان سریال خانم ناشناس چنین آمده است که «کیم یونگ ران» به‌عنوان بادیگارد رئیس گروه «گاسئونگ» کار می‌کند. او از خانواده‌ای فقیر آمده و همیشه با سختی‌های مالی دست‌وپنجه نرم کرده است. اما فرصتی استثنایی سر راهش قرار می‌گیرد. فرصتی که می‌تواند تمام زندگی‌اش را دگرگون کند. او وارد یک ازدواج قراردادی با رئیس گروه گاسئونگ می‌شود؛ مردی که زمان زیادی برای زندگی ندارد. کیم باید هویت خود را تغییر دهد و سه ماه با یک نام جعلی زندگی کند، در حالی که دشمنانِ طمع‌کارِ ارثیه‌ی کلان او را زیر نظر گرفته‌اند. اکنون او باید میان حقیقت، خطر و آینده‌ای تازه، راهی برای بقا پیدا کند.

در خلاصه داستان سریال امپراتوری آمستردام چنین آمده است که «جک فان دورن»، بنیان‌گذار ثروتمند و بدنام امپراتوری کافی‌شاپ‌های «جَکال»، تمام دوران کاری‌اش را با جنایتکاران، رقیبان و قانون‌های عجیب‌وغریب هلند جنگیده تا به بزرگ‌ترین تبدیل شود، اما وقتی رابطهٔ پنهانی او با یک خبرنگار معروف فاش می‌شود، حقیقتی تکان‌دهنده آشکار می‌شود.

در خلاصه داستان سریال گمشده سیاه چنین آمده است که «گیل سو هیون» نابغه‌ای است که در ده‌سالگی وارد دانشگاه هاروارد شد. او پس از ده سال فعالیت در اف‌بی‌آی، به طرز مرموزی تصمیم می‌گیرد به کره بازگردد. در بازگشت، مأموریت رهبری گروه ویژه‌ای از پلیس را بر عهده می‌گیرد که وظیفه‌شان حل پرونده‌های افراد گمشده‌ای است که جزو ۱٪ سخت‌ترین و پیچیده‌ترین مواردند.

در خلاصه داستان سریال مرداف: مرگی در خانواده چنین آمده است که داستانی واقعی و باورنکردنی از الکس مرداک و خانواده‌اش؛ روایتی پر از راز، فریب و سقوط. این اثر بر پایه‌ ساعت‌ها تحقیقات مَندی متنی و یافته های او از سال‌ها پیگیری پرونده ساخته شده است. پرونده‌ای که مرز میان قدرت، فساد و حقیقت را از میان برمی‌دارد.

در خلاصه داستان سریال پزشک قانون شکن چنین آمده است که یک پزشک خارجی پس از فرار از کشورش به‌دلیل یک ماجرای پزشکی، به‌طور غیرقانونی در تایوان کار می‌کند. اما وقتی مجرمان و مأموران به‌دنبال او می‌افتند، یک جراح مغز و اعصاب به کمکش می‌آید و میان آن دو پیوندی غیرمنتظره شکل می‌گیرد.

در خلاصه داستان سریال منطقه کلانتر چنین آمده است که کلانتر «میکی فاکس» در حالی که سرگرم تحقیق درباره‌ فعالیت‌های جنایی در شهرستان اج‌واتر است، باید با چالش‌های خانوادگی‌اش هم روبه‌رو شود. پدری که سابقه‌ زندان دارد و دختری سرکش به نام «اسکای». در یکی از ماجراهای آغازین، او درگیر پرونده‌ی قتل «برندون»، نامزد سابق اسکای که به‌تازگی از اعتیاد رها شده بود، می‌شود؛ پرونده‌ای که زخم‌های قدیمی خانواده را دوباره باز می‌کند.

در خلاصه داستان سریال شیطان در لباس مبدل: جان وین گیسی چنین آمده است که از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۷۸، سی‌وسه پسر جوان ربوده، کشته و در فضای زیرزمین قاتلشان دفن شدند؛ بی‌آن‌که کسی چیزی بفهمد. چرا؟ چون او مردی دوست‌داشتنی و خوش‌رو بود. شغلی آبرومند داشت، در جامعه فعال بود و حتی داوطلبانه برای کودکان بیمار نمایش اجرا می‌کرد… در لباس دلقک!

در خلاصه داستان سریال پلیس بوستون چنین آمده است که دنی ریگان، کارآگاه پیشین اداره پلیس نیویورک، پس از ماجرایی که پای پسر جوان‌ترش شان را به میان می‌کشد، به اداره پلیس بوستون می‌پیوندد. او با لنا سیلور هم‌دست می‌شود؛ دختر بزرگ خانواده‌ای سرشناس از مأموران پلیس که ستاره‌ای در حال طلوع به شمار می‌رود.

در خلاصه داستان سریال در کمین خرس چنین آمده است که پاییز سنگینی بر شمال سوئد در میانه‌ قرن نوزدهم سایه انداخته است. زمین خیس است، هوا سرد و خام، و جنگل‌ها گویی رازی در دل خود پنهان کرده‌اند. وقتی جسد زنی جوان در حاشیه‌ی روستایی کوچک پیدا می‌شود، وحشت به‌سرعت در میان مردم می‌پیچد. شایعات، خرسی وحشی را عامل مرگ می‌دانند، اما کشیش لارس لِوی لائستادیوس حس می‌کند حقیقت چیز دیگری است.

در خلاصه داستان سریال از گور برخاسته چنین آمده است که دو مادر که نفرت آن‌ها را به هم پیوند داده، به دنبال انتقام از کسانی هستند که دخترانشان را در ماجرای یک فریب و آدم‌ربایی گرفتار کرده‌اند. با یاری الهه‌ای مرموز، آن‌ها رهبر مرده‌ی این باند تبهکار را دوباره زنده می‌کنند تا مجازاتش کنند. اما حتی با وجود شکنجه‌ی بی‌پایان، خشمشان آرام نمی‌گیرد. با آشکار شدن رازهای تاریک گذشته، اتحادشان در آستانه‌ی فروپاشی قرار می‌گیرد و هر دو مجبور می‌شوند با مرزهای عدالت و انسانیت خود روبه‌رو شوند.

در خلاصه داستان سریال جاسوس چنین آمده است که «تیا»، مأمور تازه‌وارد سازمان اطلاعات، مأموریتی خطرناک را آغاز می‌کند: نفوذ به درون شبکه‌ای جنایتکار که سال‌هاست از دسترس نیروهای امنیتی گریخته است. او با هویتی کاملاً جدید، باید با «اَشلی» صمیمی شود تا اطلاعات حیاتی جمع‌آوری کند. اما هرچه به اَشلی نزدیک‌تر می‌شود و تاریک‌ترین گوشه‌های زندگی او در زیر سلطه‌ی میران را می‌بیند، شک و تردید در دلش شکل می‌گیرد: واقعاً در کدام سوی ماجرا ایستاده است؟