در خلاصه داستان فیلم خاکروبه چنین آمده است که دختری هشت ساله از همسایه حیله گرش کمک می خواهد تا هیولایی را که زیر تختش زندگی می کند و به گمان او خانواده اش را خورده، بکشد!
در خلاصه داستان فیلم تپه خوک چنین آمده است که کری از کودکی شیفته افسانه محلی «تپه خوک» بوده؛ موجودات جهش یافته و نفرت انگیزی که می گفتند برای تولید مثل و گسترش آشوب در منطقه زندگی می کنند. حالا که او بزرگ شده و رویای نویسنده شدن را در سر دارد، نمی تواند این فکر را از ذهنش بیرون کند که شاید این داستان ها فقط افسانه نباشند؛ مخصوصا حالا که دهمین زن از شهر زادگاهش ناپدید شده است.
در خلاصه داستان فیلم چگونه تو را فراموش کنم چنین آمده است که سوبارو موریشیتا روزهای خوشی را در کنار نامزدش، میکی، می گذراند و آن ها در فکر ازدواج در آینده ای نزدیک هستند. یک روز، میکی روی پیغام گیر تلفن پیام می گذارد که در ایستگاه همدیگر را ببینند و با هم به خانه برگردند؛ اما همان روز، میکی در یک حادثه جانش را از دست می دهد.
در خلاصه داستان فیلم مشکلات کاری چنین آمده است که سیدنی پرایس، مدیر اجرایی جاه طلبی است که بالاخره فرصت پیدا می کند حق مالکیت یک برند بسیار بزرگ و محبوب نوشیدنی را بخرد. وقتی می فهمد برای انجام مذاکرات در آستانه کریسمس به فرانسه دعوت شده، با قلبی پرامید و آماده بستن قرارداد، راهی پاریس می شود.
در خلاصه داستان انیمیشن سگ های فضایی چنین آمده است که در آینده ای نه چندان دور، سگ هایی با توانایی های ژنتیکی ارتقا یافته به سراسر جهان هستی فرستاده می شوند تا برای نجات نسل بشر، سیاره ای جدید پیدا کنند. این مأموریت شبیه یک بازی عظیم کیهانیِ «بیار و ببر» است؛ جایی که این سگ ها به دنبال سیاره ای می گردند که هم انسان ها را نجات دهد و هم اجازه دهد دوباره به صاحبان محبوبشان باز گردند.
در خلاصه داستان انیمیشن مرد آهنی و دوستان بی نظیرش چنین آمده است که سه ابرقهرمان نابغه، آیرون من، آیرون هارت و آیرون هالک، با پوشیدن زره های آهنی خود در کنار هم کار می کنند تا با استفاده از توانایی های منحصر به فردشان مشکلات را حل کنند و از شهرشان محافظت کنند. آن ها از پایگاه پیشرفته «آیرون کوارترز» فعالیت می کنند و در این مسیر، ویژن و آیرون پاپ نیز همراهشان هستند.
در خلاصه داستان فیلم موجودی با پر چنین آمده است که پس از مرگ همسرش، تعادل روانی یک پدر جوان به تدریج فرو می ریزد و حضوری عجیب و ناشناخته از گوش ههای تاریک آپارتمانی که با دو پسر خردسالش در آن زندگی می کند، او را تعقیب می کند. کلاغی انسان نما که گویی از دل تصویر سازی های او جان گرفته، کم کم وارد دنیای واقعی شان می شود. موجودی که قرار است نقشی تعیین کننده در زندگی آن ها داشته باشد و مسیر تازه ای را برای شکل گیری دوباره این خانواده نشان دهد.
در خلاصه داستان فیلم عروس چنین آمده است که حمید پسری است که تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده و شغل و درآمدی ندارد و عاشق دختری به نام مهین می شود که خانواده او از وضعیت مالی خوبی برخوردارند و اختلاف طبقاتی باعث می شود که پدر عروس با ازدواج آن ها مخالفت کند.
حمید برای رسیدن به دختر مورد علاقه اش وارد قاچاق دارو می شود و رضایت پدر عروس را به دست می آورد. حمید و مهین برای ماه عسل به شمال سفر می کند و در بین راه با زنی تصادف می کند و حمید از ترس مجازات علی رغم مخالفت مهین فرار می کند.
در خلاصه داستان فیلم ماه آبی چنین آمده است که این فیلم یک شب از زندگی لورنز هارت را به تصویر می کشد؛ کسی که بیشتر به عنوان ترانه سرای نیمی از زوج موفق «راجرز و هارت» شناخته می شود. این شب، ۳۱ مارس ۱۹۴۳ است؛ شبی که می تواند بدترین شب زندگی او باشد، چون همزمان با شب افتتاحیه موزیکال جدید برادوی «اوکلاهما!» است؛ اثری از ریچارد راجرز و همکار جدیدش اسکار همرستاین دوم که همه نشانه ها از تبدیل شدنش به بزرگترین موفقیت دوران حرفه ای راجرز خبر می دهند.
در خلاصه داستان سریال جنگ بین خشکی و دریا چنین آمده است که وقتی گونه ای ترسناک و باستانی از دل اقیانوس سر بر می آورد و خود را به شکلی هولناک به بشر نشان می دهد، یک بحران جهانی آغاز می شود. با به خطر افتادن جان تمام انسان ها، سازمان UNIT وارد عمل می شود؛ جایی که زمین و دریا درگیر جنگی تمام عیار می شوند.
در خلاصه داستان فیلم بذ چنین آمده است که باد، مأمور مخفی سرویس اطلاعاتی فرانسه است که مأموریت دارد یک دلال قدرتمند اسلحه را در سوریه از میان بردارد. اما پس از خیانتی از درون دستگاه اطلاعات خارجی فرانسه، او ناپدید می شود و بدون هیچ ردّی، زندگی تازه ای را در مراکش برای خودش می سازد. این زندگی پنهان ادامه دارد تا روزی که همسرش به هدف حمله تبدیل می شود و گذشته ای که دفن شده بود، دوباره سر بر می آورد.
در خلاصه داستان فیلم آلفا چنین آمده است که آلفا، یک نوجوان ۱۳ ساله مشکل دار است که با مادر مجرد خود زندگی می کند. روزی که او با خالکوبی روی بازویش از مدرسه بر می گردد، دنیای آن ها فرو می ریزد.
